نویسنده: سید ابوالحسن علوی طباطبایی




 

ترویج جنگ و وحشت، رویکرد جدید هالیوود

یکی از درونمایه های مورد علاقه ی فیلم سازان علمی - تخیّلی وجود موجودات عظیم الجثّه و عجیب در سایر کرات بود که به زمین حمله می کردند و هدف آنها نابودی مردم و کره ی زمین بود.
فیلم جنگ دنیاها که در سال 1953م. به کارگردانی «بایرون هاسکین» بر مبنای رمانی به قلم «هربرت جرج ولز» نویسنده ی معروف ساخته شد، از این سری فیلم ها بود. داستان فیلم از این قرار است که دکتر «فارستر» متوجّه حضور مخلوقاتی بیگانه از کرات دیگر در یکی از نقاط دور افتاده ی کالیفرنیا می شود. پس از مدتی درمی یابد که این موجودات هراس انگیز هدفی جز نابودی حیات در زمین ندارند. او و دوستش از آن منطقه می گریزند، اما موجودات فضایی به تدریج به بسیاری از شهرهای آمریکا و دیگر کشورهای جهان حمله می کنند، در حالی که زمینی های ناتوان در مقابله با آن ها، هیچ امیدی به نجات از این مهلکه ندارند. دکتر و گروهی از مردم برای رفع تشویش و ناامیدی به کلیسا پناه می برند و به دعا و عبادت مشغول می شوند. در همین هنگام ناگهان خبر می رسد که آلوده شدن بیگانه ها به ویروس سرما خوردگی باعث از پا در آمدن آنها از گریزشان از کره ی زمین شده است. این فیلم افسانه ای علمی از آثار شاخص دهه ی 1960 م. محسوب می شود. بازی هنرپیشگان در این فیلم خشک و بی انعطاف است. زمان و مکان وقوع حوادث در کتاب ولز، قرن نوزدهم است ولی در فیلم به کالیفرنیا در قرن بیستم انتقال یافته است. فیلم در زمینه ی ارائه ی تصویر بیگانه های فضایی از آثار کلیدی ژانر علمی - تخیّلی به شمار می رود. تصویر ارائه شده از مخلوقات فضایی، کریه المنظر و ویرانگر بوده و در فیلم های مشابه از آنها الگو برداری می شود. این فیلم با هزینه ی نسبتاً ناچیز 2 میلیون دلار ساخته شد که مبلغ موفقیّت تجاری به دنبال داشت. به طوری که یک مجموعه ی تلویزیونی به همین نام نیز به دنبال آن ساخته شد. در این فیلم قهرمان داستان یک دانشمند و یک دکتر آمریکایی است که ابتدا با تلاش و برنامه ریزی و بعداً با توسل به مذهب و ماوراءالطببعه مردم را نجات می دهد و جلوی تجاوز بیگانگان فضایی را می گیرد تا کره ی زمین نابود نگردد.
در سال 1955 م. فیلمی با عنوان روزی که دنیا به پایان رسید به کارگردانی «راجر کورمن» ساخته شد. این فیلم به طریق سوپرسکوپ بود و به وضعیت زندگی هفت نفر بازمانده در روی کره ی زمین پس از تخریب به وسیله ی جنگ های هسته ای پرداخت. در میان این افراد یک گانگستر حرفه ای و یک نفر که بر اثر تشعشعات اتمی تغییر شکل یافته و سه چشمی دیده می شد. در پایان فیلم نیز تنها یک مرد و یک زن به مفهوم «آدم و حوا» زنده می مانند و زندگی جدیدی را آغاز می کنند. در آخر داستان نیز مجدّداً تماشاگران مورد نصیحت و ارشاد قرار می گیرند که نباید بدون اطلاع از واقعیت های بمب اتم به آن پرداخته شود وگرنه با زندگی خود و مردم جهان باز ی کرده و موجب نابودی همه چیز خواهند شد.
چنانچه دیده می شود گسترش تولیدات هسته ای در سراسر دنیا توسط کشورهای مختلف به ویژه شوروی، اسباب نگرانی سیاستمداران آمریکایی گردیده و تولید این فیلم ها پاسخی به آن نگرانی ها است.
در فیلم بوسه ی مرگبار به کارگردانی «رابرت آلدریچ» کارگردان معروف هالیوود که در سال 1955م. با اقتباس از رمان پلیسی نوشته ی «میکی اسپیلین» و به همین نام ساخته شد، وارد ماجرهای «مایک هامر» کارآگاه خصوصی افسانه ای می شویم. او را می بینیم که در هنگام شب در بزرگراهی رانندگی می کند. در این هنگام خانم جوانی را که درحال دویدن است می بیند، او را سوار میکند. به زودی جلو اتومبیل وی را گرفته، او را بیهوش کرده و زن را به قتل می رسانند. «هامر» از ماجرا جان به در برده و کنجکاوانه به تحقیق درباره ی ماجرا می پردازد. سازمان اف. بی. آی او را از تعقیب قضیه منع میکند ولی «هامر» دست بردار نیست. افراد توطئه گر دوست مکانیک او را کشته و منشی و همکار او را نیز می ربایند. آنها حتی خود «هامر» را نیز در اختیار گرفته و می کوشند بفهمند که آن زن مقتوله چه چیزی را به وی گفته است. «هامر» از چنگال آنها گریخته و متوجّه می شود که آن زن جوان کلیدی را بلعیده است که در واقع کلید حلّ معمای بزرگ و پیچیده ای است. «هامر» کلید را به چنگ آورده و با آن صندوقی در یک باشگاه خصوصی را می گشاید. داخل صندوق جعبه ای فلزی است که محتویاتش نوری پرحرارت و مخوف ساطع می کند. در پایان پس از ماجراهایی صندوق به دست رئیس توطئه گران می افتد و به رغم هشدار او زن هم دستش در آن را می گشاید و انفجاری عجیب برپا می شود.
فیلم تمثیلی سخت بدبینانه از خشونت، بی اخلاقی و آینده ی هراس آور است. ابهام و شیطنت از همان ابتدا آغاز می شود. جعبه ی نورانی معمّای داستان است و اشاره به خطرات آزمایشات هسته ای دارد. در اینجا نیز هالیوود با استفاده از یک داستان پلیسی معروف و پرجاذبه مسئله ی سیاسی عدم کنترل نیروی هسته ای و نتایج فاجعه آور آن را مطرح می سازد و همیشه در این گونه فیلم ها به نوعی پای کمونیست ها و یا ارتباط با عناصر خارجی به میان کشیده می شود و در اینجا نیز رئیس توطئه گران یک مرد روسی است که حادثه می آفریند.
در سال 1957م. مجدداً فیلمی علمی - تخیّلی با عنوان بیست و هفت روز که اقتباس از کتاب معروفی به همین نام، نوشته ی «جان منتلی» بود توسط «ویلیام اشر» ساخته شد. در این فیلم هنرپیشگانی همچون «جین باری» ایفای نقش می کردند. داستان فیلم از این قرار بود که یک بیگانه ی ناشناس که از سیّاره ی دیگری وارد زمین شده است، یک جعبه پر از کپسول به افرادی از ملیّت های مختلف در نقاط مختلف کره ی زمین می دهد. هر یک از آن کپسول ها، قادر است یک قارّه یا به عبارت دیگر چندین کشور را نابود سازد. مؤثّر شدن هر کپسول بستگی به نیروی تله پاتیک افرادی دارد که آن را در دست دارند و هیچ کس دیگری قادر به منفجر کردن آنها نیست. در پایان داستان مشخص می شود که هدف بیگانگان آزمایش رشد اخلاقی و رفتاری مردم مختلف در روی کره ی زمین بوده است و البته قهرمان داستان یک آمریکایی جوان ماجراجو است که کنترل مردم سایر نقاط کره ی زمین را نیز در دست گرفته و آنها را راهنمایی می کند.
«راجر کورمن» در فیلم دوم خود در مورد تأثیرات بمب اتمی در سال 1959م. فیلمی ساخت با عنوان غارنشینان نوجوان. در این فیلم «رابرت وان» هنرپشه ی معروف انگلیسی قانون را نقض کرده و از رودخانه ی ممنوعه عبور می کند. در آنجا است که هیولایی وحشتناک تبدیل به یک انسان می شود و فضای ماقبل تاریخ داستان را به صورت فضای فردای پس از جنگ اتمی مبدّل می شود. همین کارگردان در اواخر سال 1959م. دو فیلم دیگر در این زمینه می سازد. او کارگردان فیلم های درجه ی 2(ب) است.
نام یکی از این فیلم ها آخرین زن در روی کره ی زمین است. داستان فیلم ماجرای سه نفر بازمانده ی جنگ هسته ای است. یعنی یک مرد و وکیل دعاوی او که به دنبال همسر آن مرد سرگردان است.
فیلم دیگر با عنوان دنیا، جسم و شیطان اقتباسی از رمان معروف «ابر ارغوانی» نوشته ی «ام. پی. شیل» (1901م.) است. در این فیلم برخلاف کتاب که نتیجه ی فوران گاز سیانید رامطرح می کند، از آثار بمب هسته ای استفاده شده است. «مل فرر» و «هری بلافونته» فرانسوی به عنوان دو نفر از بازماندگان پس از جنگ هسته ای جهانی در این فیلم ایفای نقش می کنند. داستان فیلم نشان می دهد که دو نفر بازمانده در روی کره ی زمینی که خالی از سکنه است به دنبال تنها زن موجود هستند و مجدّداً داستان فیلم از این قرار است که یک یک فاجعه ی انفجار اتمی دنیا را به هم می ریزد و زیر و رو می کند. یک معدنچی سیاه پوست پس از این رویداد خود را در نیویورک متروک تنها می یابد. او چندی بعد به وجود زن خصمانه ای با وی دارد و به زودی رفتارش تغییر می یابد. به زودی بازمانده ی سوم به آنها می پیوندد که دریانوردی خشک اندیش است و بعدها ما شاهد برخوردها و درگیری های آنها هستیم.
این فیلم اثری تأثیرگذار در ژانر سینمای فاجعه است با عناصری از ملودرام و تعلیق که بیشتر به مسئله ی نژادپرستی می پردازد تا انهدام هسته ای. طرح داستان دارای نقص هایی است که مانع از توفیق کامل اثر می شود. فیلم در آغاز شیوه ی نیمه مستندی دارد که با استفاده از لوکیشن های مانهاتان نیویورک، واقع گرا جلوه می کند. در واقع بین این سه بازمانده که قرار است با صلح و آرامش در کنار هم زندگی کنند، یک عشق مثلثی حاکم می شود. این سوژه ی روابط سه گانه نیز یکی از شگردهای هالیوود در زمانی است که می خواهد تماشاگر را از موضوع اصلی منحرف سازد. محل وقوع داستان شهر نیویورک در آمریکا است که در واقع پرجمعیت ترین شهر دنیا بوده است و عامل اصلی فاجعه نیز روس ها معرفی می شوند، بنابراین مقصد اصلی در این درگیری را خارج از آمریکا می داند و با مطرح ساختن تدریجی این اصل که ساختن بمب های هسته ای بایستی با نظارت ما باشد، سعی می کند به تماشاچی بقبولاند که ما ابرقدرت هستیم و بایستی کلیّه ی فعالیت هایی که در این زمینه وجود دارد را کنترل کنیم.
اما معروف ترین و آخرین فیلم سینمایی که در دهه ی 1960م. در این زمینه ساخته شد، فیلم معروف در ساحل (1959م.) به تهیه کنندگی و کارگردانی «استنلی کریمر» سینماگر مشهور آن سال ها و تاریخ سینما است. داستان این فیلم اقتباس از رمانی به همین نام نوشته ی «نویل شوت» و در قالب نوعی پیش گویی از آینده ی نزدیک است. در سال 1964م. مردم استرالیا با وحشت شاهد شنیدن خبر هسته ای در قارّه های بزرگ جهان هستند. بالاخره سکوت بر همه جا حاکم می شود. اشعه ی رادیواکتیو بقیه ی آثار حیات بشری را نابود می سازد و موجی ناشی از انفجارها به طرف استرالیا در حرکت است تا آخرین پناهگاه انسانی را از میان بردارد. بعد معلوم می شود که بر اثر وقوع جنگ اتمی در نیم کره ی شمالی زمین نابود شده است و ابرهای رادیواکتیو نیز به طرف استرالیا پیش می آیند. در همین حال یک زیردریایی آمریکایی به سواحل ملبورن می رسد. ناخدای آن (با بازی گریگوری پک) به زودی متوجّه می شود که دنیا به طور کامل نابود شده است و استرالیا نیز به زودی به آن مصیبت دچار خواهد شد. او پیام رادیویی عجیبی از سواحل نابودشده ی سن دیگه گو در آمریکا دریافت می کند و همراه با گروهی شامل یک دانشمند استرالیایی و یک افسر انگلیسی رهسپار کالیفرنیا می شوند تا شاید جمعی از بازماندگان فاجعه را پیدا کنند ولی در آنجا نشانه ای از حیات نمی یابند. آنها صرفاً شهرهای نابود شده ی آمریکا درساحل غربی را پیدا می کنند که بسیار دهشتناک است. در اینجا به طور تصادفی منبع پیام رادیویی عجیب را کشف می کنند، که برخورد گه گاهی کلید دستگاه مورس با یک بطری است.
آنها به استرالیا باز می گردند. مردم همگی آماده ی مرگ هستند. دوستان قدیمی به یکدیگر نزدیک می شوند. ناخدا و زنی (با بازی اورکاردنر) که دوستش دارد و فردی که بداندیش و نامید است، به بیهودگی عشق می اندیشند. در کنار ساحل نگریستن به قایق ها و اینکه همه ی این صحبت ها صرفاً یک کابوس باشد امری آسان است ولی در شهر ملبورن واقعیت تشعشع اتمی و آثار بیمارگونه ی آن رخ می نماید. نگاه سرد پزشکان و تنها نسخه ی درمانی دولتی شماره ی 24768 را ارائه می دهد. این نسخه ی تجویز شده، در واقع قرص های مرگ است که زمان آن را به جلو می اندازد. ناخدا و همراهانش تصمیم می گیرند که به جایی شناخته شده و آشنا مانند سرزمین خود بروند و در آنجا با مرگ روبه رو شوند. بنابراین زیردریایی آخرین سفر دریایی خود را به سوی سواحل آمریکا آغاز می کند. زن استرالیایی همراه آنان نمی رود. او در حالی که در سالن ایستاده است به دور شدن زیردریایی می نگرد. به زودی همه ی آنها می خواهند مرد. در خیابان های شهر که از سکنه و هر گونه آثار حیاتی تهی شده است، باد کاغذهایی را به اطراف می پراکند و گوینده ی فیلم به تماشاگر می گوید که هنوز هم زمان باقی است و می توان از فاجعه ی اتمی جلوگیری کرد.
فیلم در ساحل اثری هولناک و آخرالزّمانی در رده ی «سینمای فاجعه» است که مضمونی هشدار دهنده و انسانی و البته سیاسی دارد، اما به دلیل نقایص علمی و جنبه های غیرمحتمل رمان اقتباس شده، در انتقال آنها موفق نیست. با این حال به دلیل چند بازی خوب و ترانه ی اصلی (به همین نام) که در فیلم اجرا می شود، اثری در خور توجّه دارد. این فیلم مجدّداً می گوید که عدم کنترل سلاح های اتمی موجب این فاجعه گردیده و قهرمان داستان که یک نفر آمریکایی است می خواهد رهبری کار را در دست گرفته و شرایط را بهبود بخشد.

پی نوشت ها :


1. Atomic power for peace - 10- سیاه و سفید
2- Atomic soldiers - The Desert Rock Eercise - 27 سیاه و سفید
3- Atomic Blasts: operation Greenhouse through upshot- krothole - 30 - سایه و سفید
4. 1962 pacific Nuclear Tests -22- رنگی
5. Civil Defence- Duck and cover - 9- سیاه و سفید
6. Lets Face it! - sarving a Nuclear Attack - 15سیاه و سفید
7. Naclear Devastation- Japon- 36- سیاه و سفید


1. Naclear weapons- wikipadia
2. warfare Browse
3. Atomic Bomb - Decison
4. The History of the Atomic Bomb
5. Encyclopeadie Britanica

1. Jerome F.shpiro Atomic Bomb cienema, Routledge 2002
2. Denis Gifford scince Fiction Film studio vista/ dutton pictureback- London 1971
3. philip stpick scien Fiction Movios octopus Books Limited London -1976
4. John Bazter science Fiction in the cinema USA-1970
5. منابع اینترنتی به ویژه دایره المعارف Wikipedia
6. شماره های مختلف نشریه ی موعود در سال های 1384 و 1385
7. هلال، رضا، مسیح یهودی و فرجام جهان (مسیحیت سیاسی و اصولگرایی در آمریکا)- مترجم قبس زعفرانی، تهران، هلال، 1383
8. پیش گویی هاو آخرالزّمان،‌(گردآوری) واحد پژوهش و تحقیق مؤسسه فرهنگی موعود - تهران: موعود عصر (عج)، 1385
9. نجیری، محمود،آرمگدون / نویسنده محموالنجیری، ترجمه ی رضا عبّاسپور، قبس زعفرانی - تهران، هلال 1384
10. کتاب مقدّس (عهد عتیق و عهد جدید)- انجمن پخش کتب مقدّسه- 1969- چاپ لندن
منبع: علوی طباطبایی، سید ابوالحسن، (1387)، هالیوود و فرجام جهان، تهران، نشر هلال، چاپ دوم
*صحت این نوشتار به عهده ی نویسنده بوده و سایت راسخون در این خصوص مسئولیتی بر عهده ندارد.